نهال جوننهال جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

عسل مامان وبابا

واكسن شش ماهگي

عزيز مامان اين واكسنتم به خير گذشت انشا...بقيه روهم به همين راحتي به سركني . جيگرم بعد از هرواكسنتم كه كلي تغيير ميكني وقشنگ از كارات معلوم ميشه كه بزرگتر شدي واااااي كه چه خوشمزه اي اخه تو،، دوستتتتتدارم يه عالم. ...
13 ارديبهشت 1393

ارايشگاه كوكي

دلبندم روز جمعه٩٣/١/٢٢براي اولين بار موهاتو كوتاه كردم از دلم نمي اومد چون خيلي فرفري بامزه بودن ،حتي بابايي هم راضي نبود ,ولي چون نافرم بلندشده بودن بهتر ديدم كوتاه شن تايه دست در بيان ,براي همين دنبال يه ارايشگاه م   خصوص كودك بودم كه توش احساس راحتي داشته باشي ونترسي ،خلاصه ارايشگاه كوكي تو سرزمين عجايب وپيدا كردم وبابايي برديمت وشماچه استقبالي كردي و ازگريه مريه هم خبري نبود ، قربون دختر خوش رو وخوش خنده خودم برم بعد كوتاهي شدي يه تيكه مااااااه.   ...
13 ارديبهشت 1393

دومين سفر(كاشان)

عسلم چون تو مسافرت قبلي خيلي خانوم بودي مادوباره تصميم گرفتيم بريم يه مسافرت كوتاه مدت اونم ماشان چون فصل گلاب گيري بودو ماهم عاشق گل وگلاب ،يه شبه رفتيم البته اين سري باهمه خاله هارفتيم وخيلي هم خوش گذشت .
13 ارديبهشت 1393

نهال داره يه دندون!

نازنينم بالاخره مرواريداي كوچولوت در٦ماه و٢٦روزگيت دالي كرد و كلي مارو خوشحال كرد .عزيز مامان بي صبرانه منتظر دندونات بودم ولي خبري ازشون نبود واز اسهال وتب و...هم خبري نبود تا اين كه خاله نرگس كشفش كرد و من هم انگشت به دهن مونده بودم واااا اين كي دندون در اورد اخه فقط يه روز به لثه هات نگاه نكرده بودم ،شايدم دوستداشتي خاله جون كاشف دندونات باشه  ،قريونت يرم كه خيلي دخمل خوبي بودي ونه من واذيت كردي ونه خودتو  فداتبشم انشاالله بقيه روهم به همين راحتي بگذروني.... راستي خانم گلم دوروز بعدش هم به وضوح ماما باباگفتنت وشنيدم چقدر صدات ملوسه ونازه ،قربونت برم الهي از اون روز مدام ميگي بابا ماما.... نازنينم دوستتداريم ...
13 ارديبهشت 1393

روزت مبارك مادرعزيز

دختر عزيزم امسال باوجود گلي مثل شما احساس مادر بودن رابراي اولين بار تجربه كردم وچه شيرين است اين احساس زيبا كه خدالايق من ديد وتو رابه من هديه داد تانام من مادر شود ،خداي مهربان اميدوارم لايق نام مادر باشم وهميشه الگوي يك مادر نمونه راباخود داشته باشم واز خداي مهربانم ميخواهم در اينده اي نه چندان دور اين حس قشنگ مادر شدن راقسمت شماهم بكند به اميد انروزدختر نازم. اه مادر! گر بخواهم بنویسم ز تو و پاکی و مهر باید اینکه بنویسم دو سه دیوان غزل. پس چه بهتر سخن خویش به پایان ببرم ای همه هستی من مادر من به حقیقت سوگند که نهال عشق تو را در زمین دل خود کاشته ام. دوستت دارم مادر عزيز تر از جانم ،بي وجود تو من هيچم وكوچكترين كاري كه ميتوانم بكن...
1 ارديبهشت 1393

يك ماهگيت مبارك

سلام عمر من  امروز  يه ماهه شدي  و سي روز از زندگي قشنگ با تو بودن گذشت در کنار هم خوابيديم ، با تو بيدار شدم ، گريه کردي گريه کردم ، با خنده هات خنديدم . عزيزم چه لحظه هاي شيرينيه با تو بودن . اونقد بهت عادت کردم  و وابستت شدم که نگرانم .خدايا هميشه اين کوچولو رو برام حفظ کن  . حالا ميخوام از احوالاتت برات بنويشم ، هلوي مامان انقد شيريني که همه عاشقتن يه بلاچه اي هستي که نگو يه اداهايي ميريزي که همه رو انگشت به دهن ميکني کوچولوي مامان . چند وقت يه بارم شبا منو مامان جون رو يه کوچولو اذيت ميکني ، بيخوابي ميزنه به سرت و ما رو تا سه بيدار نگه ميداري ولي همينِشم قشنگه نانازم يه وقتي ميشه حسرت همين روزا رو ميخورم. پس بايد از تک تک اين لحظه ها لذ...
18 فروردين 1393

دوماهگيت مبارك

فداتشم ماماني دوماهه شدي چقدر زود گذشت انگار همين ديروز بود که توبيمارستان شمارو دادن بغلم .مهربون من قربون اون خنده هات برم که به همه يه لبخند کوچولوام شده ميزني تايه وقت دل کسي رونشکوني. مثل هميشه بابايي سورپرايزمون کرد .راستي اون يکي کيک مخصوص ششمين سالگرد عقدمونه.   اولین خرابکاری زندگیت ...   ...
18 فروردين 1393

واكسن دوماهگي

عشق مامان الهی که هیچ وقت گریه هاتو نبینم برای یه مادر هیچی بدتر از اذیت شدن بچش نیست .امروز بعداز چهارروز تاخیر چون سرماخورده بودی واکسنتو زدیم وقبلش بهت تب بر دادم تادردت کمتر باشه.ساعت ١٠:٣٠واکسنتوزدیم وتاساعت ١تقریبا خوب بودی ولی بعداون درد اومدسراغت وشروع کردی قربونت برم خیلی صبوری وزیاداذیتم نکردی ازاین ناراحتم که شمااذیت شدی.خداروشکرالان ارومی وروپای مامان جونی.اگه تواین مدت مامان جون نبود واقعا برامون سخت میشدخیلی برامون زحمت کشیده انشالاه که بزرگ شدی قدردانش باشی ودستای نازش وببوسی وازش تشکر کنی.خب گلم بریم سراغ عکسات.عاششششقتم ...
18 فروردين 1393

۳ ماهگيت مبارك

سلام گل من سه ماهگیت مباررررررک جیگرمامان روز به روز که داری بزرگتر میشی ماشاال...شیرینترمیشی .بعضی وقتا میشه که انقدر دوستدارم دیگه نمیدونم چه جوری ابراز محبت کنم دادمیزنم وقربون صدقت میرم که مامان جون میگه یکی بلندشه اونوبگیره تاتمومش نکرده.اخه نفس من چه جوری بگم عاشقتم................................................... واستاااااااا دنیا کجا داری تن تن میری دخمل من داره زود بزرگ میشه دلم واسه نینیگیات تنگ شده ماشال...خانمی شدی واسه خودت .دیگه کامل من وبابایی رومیشناسی وقتی بابایی میاد دست وپامیزنی که اززمین بردارتت اخه اگه منم جای توبودم یکی اینهمه قربونم میرفت  همین جوری میکردم      ...
18 فروردين 1393